به خود گفتم که تنهایی و غافل بودم ای جان
شور – شام غریبان محرم الحرام 1399
زمینه – شب دوم شهادت حضرت زینب (س) 1400
به خود گفتم که تنهایی و غافل بودم ای جان
که پیش از خواهرت در قتلگه داری تو مهمان
تنم لرزید و ناگه شنیدم تا صدایش
دلم شد پاره پاره حسین از گریه هایش
صدای حسین حسینش مرا هدایت کرده این سو
کنار تو قد کمان سایه ای بُوَد دستش به پهلو
حسین جان حسین ، حسین جان حسین
حسین جان ای حسین جان
نگفتی با من ای بی یاور محنت کشیده
که باید بوسه برگیرم زِ رگهای بریده
تویی سامان زینب اگرچه سر نداری
برادر جان خبر از دل خواهر نداری
تو و خواب خوش من و دوری از تو و افغان و هجران
چرا با خودت نبردی مرا حسین جان ای حسین جان
حسین جان حسین ، حسین جان حسین
حسین جان ای حسین جان
چرا عمامه ای بر سر نداری ای برادر
چرا انگشت و انگشتر نداری ای برادر
تویی سامان زینب اگر چه سر نداری
برادر جان خبر از دل خواهر نداری
تو و خواب خوش من و دوری از تو و افغان و هجران
چرا با خودت نبردی مرا حسین جان ای حسین جان
حسین جان حسین ، حسین جان حسین
حسین جان ای حسین جان
گلی گم کرده ام میجویم او را ای حسین جان
به هر گل میرسم میبویم او را ای حسین جان
گل من یک نشانی در بدن داشت ای حسین جان
یکی پیراهن کهنه به تن داشت ای حسین جان
اگر جویم گلم در این بیابان ای حسین جان
به آب دیدگان میشویم او را ای حسین جان
گل گم کرده ات خواهر منم من
سرور سینه ات خواهر منم من