چقدر صدات زدم ولی صدام به جایی نرسید
چقدر صدات زدم ولی صدام به جایی نرسید
حتی یکی صدای غربتمو اینجا نشنید
تورو قسم میدم نیای که شد امیدم نااُمید
آهـــ
خورشید شهر کوفه بی فروغه
نیا که حرفاشون همه دروغه
بازار تیر و نیزشون شلوغه
عهدی که بستنو زدن شکستن
همه ی شهر به روم درا رو بستن
برو مدینه که کوفیا پستن
... آهـ برگرد آقا ، برگرد آقا ...
به غیر طوعه نرسید دیگه کسی به داد من
روضه ی مادرت اومد تو کوچه ها به یاد من
اینا که از مغیره بدترن به اعتقاد من
آهـــ
منو زدن مثه مادرت آقا
سرم شکست فدای سرت آقا
فدا سر علی اصغرت آقا
نیا به خواهرت میشه جسارت
تو کوفه این روزاست حرف اسارت
تموم معجرا میره به غارت
... آهـ برگرد آقا ، برگرد آقا ...
بشکنه دستی که برات نامه نوشت و گفت بیا
پشیمونی چه فایده وقتی داری میای آقا
زینبو با خودت نیار تو این دیار پُر بلا
آهـــ
آخر این مسیر به قتلگاهه
سر تو جایزه ست خدا گواهه
سهم حرم فقط گریه و آهه
نیا که دنیا رو سرم خرابه
حتی تصورش برام عذابه
سرت یه روزی تو بزم شرابه
... آهـ برگرد آقا ، برگرد آقا ...
شاعر : حسین خدادی