رها کن عمه دستمو ببین گیر افتاده عموم
رها کن عمه دستمو ببین گیر افتاده عموم
هر جوریه باید برم نذار بریزه آبروم
بذار برم تو قتلگاه تا برسم به آرزوم
آهـــ
عمه ببین چقدر عموم غریبه
افتاده رو زمین خدالتریبه
اگه که دیر کنم شیب الخضیبه
درسته که علمداری نداره
بذار بگم نگن یاری نداره
فکر نکنن طرفداری نداره
... آهـ جانم عمو ، جانم عمو ...
تورو خدا بذار برم عمه رومو زمین نزن
حالا که توی خیمه ها کسی نمونده غیر من
نگاه به سن من نکن تو رگمه خون حسن
آهـــ
نمیذارم عموم تنها بمونه
وسط لشکر اعداء بمونه
تنش به زیر دست و پا بمونه
شلوغه قتلگاه عمو رسیدم
تا که صدای نالتو شنیدم
خطر راهو به جونم خریدم
... آهـ جانم عمو ، جانم عمو ...
با اینکه دستمو عمو نمیتونم تکون بدم
میخوام که جنگیدنمو من به بابام نشون بدم
چی بهتر از اینکه عمو تو بغل تو جون بدم
آهـــ
من اومدم برات جونم فدا شِه
تا نذارم سر از تنت جدا شِه
فدا سرت اگه سرم شکسته
شبیه مادرت پرم شکسته
عمو تموم پیکرم شکسته
... آهـ جانم عمو ، جانم عمو ...
شاعر : حسین خدادی