نترسم از شب ظلمت که آفتاب منی
شعرخوانی – شب 5 صفرالمظفر 1400
نترسم از شب ظلمت که آفتاب منی
تویی که در همه ی لحظه های ناب منی
به روز شادی و غم مستی و خماری و درد
همیشه در همه حالم تو انتخاب منی
به هر کجا که بپرسند اسم اربابم
بدون شک همه جا اولین جواب منی
امیر خوب و قشنگم ، خدای احساسم
به هر دریچه که دیدم درون قاب منی
من از تو هر چه بخواهم فراهم است آقا
منم که در رکاب تواَم یا تو در رکاب منی
همیشه لاف محبت زدم ندانستم
چقدر عاشقیم حرف بی حساب منی
دلی شکسته پُر از عشق و شور آورده ام
تو بهترینِ دعاهای مستجاب منی
از روی کرم تو آب و نانم دادی
سگ بودم و تکه استخوانم دادی
بر صورت من زِ اشک مانده ردی
گویند که تو خط امانم دادی
گرچه آلوده دامنم نَه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
من که سر درنیاورم زِ دو کون
گردنم زیر بار منت اوست