از روزی که کامم به تربتت وا شد
زمینه – شب 23 صفرالمظفر 1400
از روزی که کامم به تربتت وا شد
قلب عاشقم با مهرت آشنا شد
هر دفعه که گفتم اَلسلام ای ارباب
مِی نخورده قلبم مست کربلا شد
مستم و خراب از چایی روضت
اینه نسبم سینه زن هیئت
رو سر منه دست اباالفضل
از وقتی شدم نوکر رقیت
ای عشق ناب و بی انتها تو
ما رعیتیم و ارباب ما تو
با عشقت آقا از روز خلقت
مارو سرشتند با خاک تربت
... جانم حسین جان ، جانم حسین جان ...
تا دمی که قلبم هواییِ روضه ست
از پَر عبای تو نمیکشم دست
زیر دِینتم من ای عزیز زهرا
هر چی که دارم از لطف مادرت هست
دخیل تواَم چه علمی داری
چه عنایت و چه کرمی داری
صحن کربلا عین بهشته
خدایی آقا چه حرمی داری
دل بیقرارم تو من رو دریاب
دور ضریحت میگردم ارباب
وقتی که جنت کرب و بلاته
عرش خدا هم پایین پاته
... جانم حسین جان ، جانم حسین جان ...
عزتم همینه نوکرم تو دربار
که به خونوادت دل شده گرفتار
هم گدای زینب هستم و همینکه
خاک زیر پای حضرت علمدار
تاج سرمه قدم اباالفضل
پناه همه ست حرم اباالفضل
آره امن ترین جای جهانه
زیر سایه ی علم اباالفضل
من مست ماه روی زمینم
عمری گدای اُم البنینم
ای عشق ناب و بی انتها تو
ما رعیتیم و ارباب ما تو
... جانم اباالفضل ، جانم اباالفضل ...