مثه این سه ماه غرق غم اومدی
سنگین – شب اول فاطمیه دوم 1400
مثه این سه ماه غرق غم اومدی
به حیدر تو لبخند زدی فاطمه
روز آخر انگار که بهتر شدی
خودت پشت در اومدی فاطمه
برا دلخوشیم نیست
بگو راه اگه داری میری تو خونه
برا دلخوشیم نیست
اگه خونه بازم پُره بوی نونه
برا دلخوشیم نیست
اگه میزنی موی زینب رو شونه
برا دلخوشیم نیست
بگو اینکه پهلوتو زینب نبسته
برا دلخوشیم نیست
اگه روی زانوت حسینم نشسته
اگه آب و جارو
زدی خونه رو باز با دست شکسته
ای آرام جانم نرو فاطمه
گل قد کمانم نرو فاطمه
ببین میتوانی بمانی بمان
نگار جوانم نرو فاطمه
... ای آرام جانم نرو فاطمه ...
قرار دل بیقرارِ علی
دیگه حرف رفتن نزن فاطمه
تو عجل وفاتی میخونی مگه
شدی از علی خسته مثل همه
میدونی نباشی
دیگه زینب از زندگی دست کشیده
میدونی نباشی
میمیره حسن با چیزایی که دیده
نباشی تو هیچکس
جواب سلام علی رو نمیده
میدونی نباشی
میگن که دیگه کار حیدر تمومه
میدونی نباشی
یه خار تو چش و استخون تو گلومه
نباشی منو
میکُشه درب و مسماری که رو برومه
ای ارام جانم نرو فاطمه
گل قد کمانم نرو فاطمه
ببین میتوانی بمانی بمان
نگار جوانم نرو فاطمه
... ای آرام جانم نرو فاطمه ...
سیاه مثل شب روزگارم شده
پُره خونِ چشم ترم فاطمه
دیگه بعد محسن بدون تو من
چه خاکی بریزم سرم فاطمه
مگه میره یادم
خراشی که افتاده بود زیر ابروت
مگه میره یادم
خون تازه داشت سینه ی زخم و مجروت
مگه میره یادم
میزد با غلافش چجوری رو بازوت
مگه میره یادم
درِ سوخته افتاده بود روی پهلوت
مگه میره یادم
چهل تا حرومی چطور رد شد از روت
نه یادم نمیره
با دستام برات ساختم از تخته تابوت
ای آرام جانم نرو فاطمه
گل قد کمانم نرو فاطمه
ببین میتوانی بمانی بمان
نگار جوانم نرو فاطمه
... ای آرام جانم نرو فاطمه ...
شاعر : محمدجواد حیدری