سرازیره بازم اشکای زینبی که دلش سیره
زمینه – شب 21 رمضان المبارک 1401
هیئت بین الحرمین طهران
سرازیره
بازم اشکای زینبی که دلش سیره
میخونه خدایا بابام داره میمیره
توو دست یتیما همه ظرفای شیره
دوباره خدایا
رد خون روو خاکا
بازم روزای تلخو انگار میبینم
دارم انگاری خون و مسمار میبینم
دیگه بعد کوچه همش تار میبینم
زدن مادری رو که دیدن پُر آهه
یکی پا نشد که بگه پا به ماهه
کتک خورد با اینکه دیدن بی گناهه
... آه واویلا واویلا واویلا ...
سرت خونی
بمیرم بابایی همه پیکرت خونی
نگو داری میری و پیشم نمیمونی
بابا رحمی کن به چِش خیس و بارونی
چشاتو میدوزی
به اون در میسوزی
منو یاد قنفذ آورد اِبن ملجم
آخه جوری مادر رو زد من که مُردم
هنوز از صدای مغیره میترسم
نگو که وداع من و تو رسیده
آخه اومده مادرِ قد خمیده
پاشو اومده مادرِ قد کشیده
... آه واویلا واویلا واویلا ...