قدم بزن جلو چشمام تا دلم آروم بگیره
زمینه – شب هشتم محرم الحرام 1401
قدم بزن جلو چشمام تا دلم آروم بگیره
هنوز نرفتی توو میدون که جون من داره میره
میخوای بری برو اما یه خورده آروم عزیزم
پشت سرت علی اکبر بجای آب اشک میریزم
خیمه منتظره که بشنوه باز اذون تورو
ای موذنِ من بریده عطش امون تورو
دلخوشیِ حرم قرار دل و امید پدر
میری پشت سرت میبینی قدش خمیده پدر
... وای علی اکبرم ، وای علی اکبرم ...
صدای نالت علی جان قلبمو از سینه کَنده
پاشو ببین کل لشکر داره به اشکم میخنده
پاشو ببین پیش دشمن حُرمت بابات شکسته
میون نامَحرم آخه عمه رو خاکا نشسته
آبرومو بخر یه کاری بکن شکست کمرم
سخته داغ جوون برای پدر پاشو پسرم
صورتم رو بازم رو صورت تو میذارم علی
لخت خونه که از گلوی تو درمیارم علی
... وای علی اکبرم ، وای علی اکبرم ...
شبیه تسبیح پاره گم شدی تو دل صحرا
شکسته پهلوت علی جان شبیه پهلوی زهرا
با چشمای پُره اشکم دنبال جسمت میگردم
چیکار کنم که هنوزم دستتو پیدا نکردم
چیدمت پیش هم با دست خودم میون عبام
هی زمین میخورم میبینی علی شکسته عصام
اِرباً اِربا شدی که جسم تو ریزه ریزه علی
از کنار عبا تموم تنت میریزه علی
... وای علی اکبرم ، وای علی اکبرم ...
شاعر : محمد امین حق پناه