امشب به بیت فاطمه رضوان گل افشانی کند
مدح خوانی – میلاد امام حسین (علیه السلام) 1400
امشب به بیت فاطمه رضوان گل افشانی کند
روح القدس مِدحَت گری ، حورا غزل خوانی کند
گیتی به تن پیراهن از انوار ربانی کند
شادی و غم با دل صفا پیدا و پنهانی کند
در سینه های سوخته آتش گلستانی کند
زیبد جهان هستیِ خود یکباره قربانی کند
ریحانه ی ختم رسل فرزند زهرا آمده
آری حسین بن علی امشب به دنیا آمده
امشب به روی دست خود قرآن گرفته فاطمه
امشب زِ باغ آرزو ریحان گرفته فاطمه
امشب زِ دریای ولا مرجان گرفته فاطمه
امشب زِ داور گوهر ایمان گرفته فاطمه
امشب برای اهل دل جانان گرفته فاطمه
امشب حسینش را به بَر چون جان گرفته فاطمه
امشب در عاشورائیان برپا شده شوری دگر
از خانه ی زهرا رود بر آسمان نوری دگر
در سِیر دریای ولا دل گوهرش را یافته
یا جان به ظلمات بلا روشنگرش را یافته
باطل شده سردرگم و حق محورش را یافته
بستان سرسبز ولا آب آورش را یافته
نخل امید فاطمه برگ و برش را یافته
فطرس به پرواز آمده بال و پرش را یافته
از آسمان و از زمین آید به گوش این زمزمه
ای عاصیان ای عاصیان آمد حسین فاطمه
شور آفرین عاشقان با شور عاشوراست این
مشعل فروز بزم جان روشنگر دلهاست این
ریحانه ی ختم رسل دردانه ی زهراست این
ماه امیرالمومنین مِهر جهان آراست این
توحید از سر تا به پا قرآن زِ سر تا پاست این
وجه خدا خون خدا عبد خدا سیماست این
گویم اگر در وصف او از آنچه هست آگاهی ام
ترسم که هر کس بشنود خوانَد حسین اللّهی ام
من آمدم تا در یَم عصیان بگیرم دستتان
از جام عشق خود کنم دیوانه و سرمستتان
من آمدم با بذل جان دل مُرده را احیا کنم
من آمدم با ترک سر فرمان حق اجرا کنم
من آمدم هر فرد را آزاده در دنیا کنم
من آمدم بند ستم از پای عالم وا کنم
من آمدم تا پرچم عدل و شرف برپا کنم
من آمدم هر روز را اعلان عاشورا کنم
من آمدم تا رهنما در طی منزل ها شوم
با روی خونین تا ابد روشنگر دلها شوم
حُسن خدا روی خدا ، این حُسن من این روی من
خُلق نبی خونی نبی ، این خُلق من این خوی من
رنگ جنان بوی جنان ، این رنگ من این بوی من
حبل المتین عاشقان ، این تار من این موی من
سعی و صفای عارفان ، این بیت من این کوی من
آلوده دامانید اگر ، این بحر من این جوی من
من بین دریای بلا فُلک نجات امتم
من با لب عطشان خود آب حیات امتم
تنها نه اینجا فطرسی روئیده شد بال و پرش
تا حشر هر افتاده را من همدمش من یاورش
هر کس به طوفان غرق شد من کشتی اش من لنگرش
هر کس به صحرا گشت گم من هادی اش من رهبرش
هر کس شهید دوست شد من سیدش من سرورش
هر کس که مست یار شد من ساقی اش من ساغرش
لبیک گو امدادگر فریاد رس فردا منم
حتی اگر کافر زند دست ولا بر دامنم
من عاشق شیدای حق ، حق عاشق شیدای من
پیمان خود را نشکنم گر بشکند اعضای من
صد ره اگر غلتد به خون هر لحظه سر تا پای من
صد بار اگر گلگون شود از خونِ سر سیمای من
هر روز گردد تازه تر زِ امروز من فردای من
بر نسل ها باشد یکی میلاد و عاشورای من
هر روز بر آزادگان میلاد جان ما بُوَد
در محفل دلدادگان میثم زبان ما بُوَد
شاعر : حاج غلامرضا سازگار