امشب زِ آهنگ شعف در هر سری شور آمده
مدح خوانی – میلاد امام سجاد (علیه السلام) 1400
امشب زِ آهنگ شعف در هر سری شور آمده
جان مشعل بزمِ صفا دل مَهبَط نور آمده
یثرب زِ انوار خدا روشنتر از طور آمده
ویرانه ی دل خوبتر از بیت معمور آمده
قلب محبان جلوه گر چشم عدو کور آمده
سر حلقه ی عشاق را نیکوترین پور آمده
هان چشم شو، سر تا به پا کان مقتدا رو بنگری
در خانه ی سبط نبی حُسن خدا را بنگری
بگشای چشم معرفت مرآت سبحانی ببین
آئینه شو آئینه شو آن روی نورانی ببین
در حُسن ماه فاطمه آثار ربانی ببین
آثار ربانی نگر ، آیات قرآنی ببین
بی پرده وجه الله را در پرتو افشانی ببین
ماه عرب را در بَرِ بانوی ایرانی ببین
از برج عصمت نیمه شب شمس الضحی پیدا شده
خورشید برج فاطمه روشنگر دلها شده
ای ماه ایرانی نسب خورشید تابان زاده ای
جان جهان بادت فدا خود یک جهان جان زاده ای
چهارم ولی الله را در پنج شعبان زاده ای
تو کیستی ای پاک جان کین طُرفه جانان زاده ای
من هرچه وصفش آورم تو برتر از آن زاده ای
الحق که جان تازه ای بر جسم ایمان زاده ای
در خانه ی سوم ولی چهارم امام آورده ای
بِالله که در آغاز مَه ماه تمام آورده ای
وجه الله یکتاست این ، روشنگر دلهاست این
روشنگر دلهاست این ، آئینه ی طاهاست این
آئینه ی طاهاست این ، ریحانه ی زهراست این
ریحانه ی زهراست این ، توحید سر تا پاست این
توحید سر تا پاست این ، از وهم ها بالاست این
از وهم ها بالاست این ، بر عارفان مولاست این
این است آن کو پرورد در جان کمال بندگی
وز، اَنتَ زین العابدین دارد مدال بندگی
این است مصباح الهدی ، این است انوار یقین
این است مسجود سماء ، این است ساجد در زمین
این است ماه بی مَثَل ، این است مِهر بی قرین
این است هستی را امان ، این است ایمان را امین
این است میزان را عمل ، این است قرآن را مبین
این است قطب عارفان ، این است زین العابدین
این است کز انوار دل اوراق ظلمت سوخته
این است کو بر نسل ها درس جهاد آموخته
بگذاشت در هستی قدم آزاده ای نیکو خلف
مخلوق پیش از ما سوا ، فرزند قبل از ما سلف
یاسین لقب ، طاها نسب ، حیدر هدف ، زهرا شرف
چرخ هدایت را قمر ، دُر ولایت را هدف
بگرفت آن دردانه را ریحانه ی زهرا به کف
زد بوسه بر لعل لبش با شادی و شور و شعف
چون دید در ماه رخش روی خدا را منجلی
یاد گرامی جد خود بگذاشت نامش را علی
این است کو بعد از پدر اسلام را یاری کند
زیر غل و زنجیرها از دین نگهداری کند
با منطقش از نسل ها دفع ستمکاری کند
صبح سفید خشم را همچون شبِ تاری کند
وز چشم خون آشام ها خونِ جگر جاری کند
از هر جنایت پیشه ای اعلان بیزاری کند
خیزد زِ عمق سینه اش بر آسمان فریادها
تا نسل ها را وا رَهَد از سلطه ی بیدادها
این است کو با خطبه اش بخشید جان اسلام را
کوبید بر فرق ستم هم کوفه و هم شام را
مشت حقارت بر دهن زد خصم خون آشام را
داد آگهی با منطقش یکباره خاص و عام را
بر سرکشان و طاغیان پُر کرد زِ آتش جام را
بخشید جان توحید را ، کوبید سر اَصنام را
لرزید جان اَهرِمَن با منطق شیوای او
شام بلا شد کربلا با خطبه ی غرّای او
شاعر : حاج غلامرضا سازگار