بودی برام شبیه اولادم
زمینه – شب ششم محرم الحرام 1402
هیئت بین الحرمین طهران
بودی برام شبیه اولادم
پرپر شدی شاخه ی شمشمادم
بالای پیکر بهم خوردت
پاشو ببین به هق هق افتادم
پاشو عمو خونه خراب میشه
با ناله هات دلم کباب میشه
با مرکبا روی تنت میرن
داره گل تنت گلاب میشه
از خون جسمت چه قَدَر حنا گرفتن
جای عروسی واسه تو عزا گرفتن
با شمشیراشون واسه ی تو حجله ساختن
زنده بودی که روی پیکر تو تاختن
... وای قاسمم ، وای قاسم وای ...
دیدی چه کاری با عمو کردن
هرچی بلد بودنو رو کردن
تا که نفس کشیدنت سخت شِه
سرنیزه توو سینت فرو کردن
سینت به نیزه بند شده قاسم
دورت بگو بخند شده قاسم
یا قد من تا شده توو مقتل
یا قد تو بلند شده قاسم
توو خیمه عمه میزنه به صورت و سر
ریز ریز شده جسم تو مثل علی اکبر
این غمو دیگه کجای دلم بذارم
واسه ی جسم تو دیگه عبا ندارم
... وای قاسمم ، وای قاسم وای ...
از زندگی دلم رو سیر کردی
ناله نزن عمو رو پیر کردی
انگار توی کوچه بجای در
اینجا زیر نیزه ها گیر کردی
پشت در خونه اومد مادر
آخر شکست با ضربه ی پا در
آخ مادرم جلو چش بابا
افتاد زمین رو صورتش با در
ریختن توو خونه همه خونه رو سوزوندن
چند نفری بابامو روی خاک کشوندن
زخمای پهلوت داره از مدینه میگه
داغمو تازه کردی با یه داغ دیگه
... وای قاسمم ، وای قاسم وای ...
شاعر : محمد امین حق پناه