مادر نگرانم چشماتو ببندی
زمینه – جلسه هفتگی 1402/09/08
مادر نگرانم چشماتو ببندی
با آه شبونت از جا دلو کَندی
این روز و شبا به درد و غم اسیری
حتی توو نماز هم پهلوتو میگیری
آه از غمِ غربت خونه
چشمات دوتا کاسه ی خونه
دستامو بگیر و پاشو
موهامو بزن باز شونه
بمون مادر ، نفسات گرما میبخشه
بمون مادر ، الهی حالت بهتر شِه
... بمون مادر ، بمون مادر بمون مادر ...
با اشک سرازیز بستر میشوری
دیدم میپوشونی زخماتو چجوری
بار سفرت رو میبندی تو کم کم
بالا نمیاد مادر حتی نفساتم
میلرزه تنِ تب دارت
بی جون شده چشم تارت
میفهمم حالا مسمار
داده چِقَدَر آزارت
بمون مادر ، خودم زخماتو میبندم
بمون مادر ، گرفته دنیام رنگ غم
... بمون مادر ، بمون مادر بمون مادر ...
داری تو وصیت عطشانمو دریاب
باید که بذاری بالای سرش آب
از روزی میگی که پیکر میشه پامال
آماده شو زینب واسه تب گودال
وای از ردِ تیغ و جسارت
پیرُهنش هم میره غارت
میگی میشه مادر یک روز
سهم منه زینب اسارت
توی گودال جدا سر از پیکر میشه
توی گودال گرفتار خنجر میشه
... حسین جانم ، حسین جانم حسین جانم ...
شاعر : علی علی بیگی