بهار من شدی خزون این اول جوونی
سنگین – شب دوم فاطمیه دوم 1402
هیئت بین الحرمین طهران
بهار من شدی خزون این اول جوونی
همسایه ها همه میگن بعیده که بمونی
حالت وخیمه زهرا
افتادی دیگه از پا
میبینمت که بیقراری
با حال زار و بیمار
دست میگیری به دیوار
زانوی راه رفتن نداری
پُر از درده این جسم خستت
نکش کار از دست شکستت
... مرو زهرا ، مرو زهرا ...
از کینه ی من هی به تو شنیدم حرف بد زد
تو پشتِ در بودی که بی هوا به در لگد زد
واسه تو اشک میریزم
منو ببخش عزیزم
درو نشد بردارم از روت
آتیش و دود و هیزم
توو شعله ها شدی گم
خیلی لگد زدن به پهلوت
تنِ تو موند به زیر در وای
چهل نفر به یک نفر وای
... مرو زهرا ، مرو زهرا ...
نمیدونم روتو چرا همش میگیری از من
حسن میریزه اشک ولی چیزی نمیگه اصلاً
یه چی میده عذابش
شبا همش توو خوابش
میگه نزن ای پَست نامرد
هی میگه پاشو مادر
خونه بریم از این وَر
چشات خون شد از دست نامرد
پیش چشمش هی میشه تکرار
که با صورت خوردی به دیوار
... مرو زهرا ، مرو زهرا ...
شاعر : فرید نادرعلی