خدا کند که نرانند عبد سر به هوا را
شعرخوانی – شب 22 رمضان المبارک 1395
خدا کند که نرانند عبد سر به هوا را
به نوکری بنویسند نام و منسب ما را
خدا کند که نگیرند اشک چشام غلام و
خدا کند که نگیرند طبع شعر گدا را
اگر بناست که روزی زنم زِ غیر شما دم
همان بِه است بگیرند این طنین صدا را
فقط نَه این که طنین صدای بی تو نخواهم
خدا گواست نخواهم دگر زِ نای نوا را
نرفته است زِ یادم هنوز اینکه چه بودم
و اینکه باز نراندی منه تمام خطا را
هزار مرتبه دادی تو آبرو به دو عالم
همین غلام سیاه به شهر شهره نما را
در این مسیر گدایی تمام کرده ای آقا
به حق نوکرِ خود لطف و بذل و جود و عطا را
تمام هست دخیلت همین نشانه
که دارد چقدر دست کریمِ تو با فقیر مدارا
به حال و روز خودم هی نگاه میکنم آقا
چقدر خوب خریدی گدای بی سر و پا را
شاعر : محمد جواد حیدری