هیچ موقع اینجور زمین نخوردم
زمینه – شب 23 رمضان المبارک 1403
هیچ موقع اینجور زمین نخوردم
اون لحظه که زنمو زدن اون لحظه مُردم
خوشیِ دنیا بهم حروم شد
توو شهرو پُر کردن دیگه علی تموم شد
راسته میگن علیِ پهلوون مُرد
زنش جوون جوون مُرد
به کی بگم اینارو آخه
دستِ بسته توو کوچه ها کشوندن
همسرمو سوزوندن
به کی بگم اینارو
کُشتنش برا همیشه
همسرم داشت بار شیشه
راست میگفت مغیره که این
علی اون علی نمیشه
... آه و واویلا از این غم ...
مدینه واسم جز شر نداشته
توو شهر میگن زهرا مگه شوهر نداشته
سی ساله زهرا هر روزو مُردم
از وقتی که رفتی یه آب خوش نخوردم
آتیش زد دنیامو همین مغیره
از دست این مغیره
چیا کشیدم تو میدونی
با خنده میزدن تورو عزیزم
چطوری اشک نریزم
وقتی که دیدم قد کمونی
بی گناه بودی تو زهرا
بی پناه بودی تو زهرا
حیدرت بمیره واست
پا به ماه بودی تو زهرا
... آه و واویلا از این غم ...
وصیتت بود حسین همیشه
تشنه نمونه ولی کربلا چی میشه
لشکر دشمن خیلی زیادن
آبو زمین ریختن ولی بهش ندادن
غارت میشه خلخال و زیور آلات
همش برای سوغات
از سنگه انگار قلب اینا
پیراهن کهنه شو پاره کردن
دیدی بیچاره کردن
بچه ی ما دوتا رو زهرا
تشنه بود و تشنه جون داد
نمیره هیچ موقع از یاد
زهرا دیدی شمر با چکمه
چجوری به جونش افتاد
... وا حسینا ، وا حسینا ...
شاعر : حسین عیدی