گفتم که بیا آقا ، گفتم همه چی خوبه
زمینه – شب اول محرم الحرام 1404
هیئت خادم الرضا قم
گفتم که بیا آقا
گفتم همه چی خوبه
اما نمیدونستم
این فتنه و آشوبه
حالا میگن آوردی
هفتاد و دو لیلارو
پنهون کن از این چشما
چشمای علمدارو
دلِ تنگم حسین نگرانه برات
که تو تشنه بشی لبِ آبِ فرات
نگرانم اگه بشه خون دلِ تو
یا بگیرن ازت ابوفاضلِ تو
خیمت اگه بی علم بمونه
ترسش به دلِ حرم بمونه
میترسم حسین که از اباالفضل
دستای قلم قلم بمونه
... آه حسین 3 ...
مثل منم انگاری
دلواپسته زهرا
کاشکی نمیاوردی
شیش ماهه توو این صحرا
اینجا همه نامرد و
جلادن و بی رحمن
شیرخواره نداره جنگ
اینها که نمی فهمن
کوفه پُر شده از بوی فتنه و خون
میذارن روو دلت آقا داغِ جوون
شده عادتشون بی وفایی کنن
با سه شعبه ازت پذیرایی کنن
دلشوره ی من یه چیزه اینجا
تیغا همه تند و تیزه اینجا
کُشته منو اضطراب اینکه
خون پسرات اینجا بریزه
... آه حسین 3 ...
چند روزه که حس کردم
دردِ غم و غربت رو
محکم بگیر این روزا
دستای رُقیت رو
توو بار سفر واسش
معجر اگه برداشتی
کاشکی دیگه توو گوشش
گوشواره نمینداختی
آقا اینجا نبود جای دخترِ تو
چه بلایی میاد سر خواهرِ تو
تورو پیش چشاش میکُشن نگران
وا میشه به حرم پای زجر و سنان
ای وای من از غروبِ آخر
ای تشنه لب ای غریبِ مادر
وای از غمِ اون شبی که زینب
میبینه روی نِی سرِ برادر
... آه حسین 3 ...
شاعر : محمد امین حق پناه