حیدر داری میری و کوچه خیس بارونه
زمینه - شب 21 رمضان المبارک 1394
هیئت بین الحرمین طهران
حیدر ، داری میری و کوچه خیس بارونه
حیدر ، نگاه کن دل آسمون چه گریونه
مثل زمستونه
حیدر ، غم قلب حسینتو کی میدونه
حیدر ، حسن حالتو میبینه و دلخونه
زینب پریشونه
امون از این فتنه و تیغی که
شکسته قلب بنی هاشم رو
یاد مُغـیره باز می اُفتم
وقتی میبینم اِبن مُلجَم رو
... وای وای ، وای وای ...
حیدر ، میدونم دلت از دنیا چقدر سیره
حیدر ، داره انگاری جون از بدنت میره
چشمات به در خیره
حیدر ، نرو بی تو هوای کوچه دلگیره
حیدر ، ببین دست یتیما کاسه ی شیره
اشکات سرازیره
به یاد اون نگاهی هستم که
منتظر یه کاسه ی آبه
یه دختر سه ساله که تشنه ست
یه طفل شیرخواره که بیتابه
... وای وای ، وای وای ...
حیدر ، نگاهت پُره از غرور و احساسه
حیدر ، میدونم همه دلشوره ی تو واسه
باغ گل یاسه
حیدر ، ببین دست حسین توو دست عباسه
حیدر ، توو عالم اونکه به امامش حساسه
عباسو میشناسه
اونی که دست از بدنش افتاد
اما بازم علم رو محکم داشت
دلِ حرم به بودنش خوش بود
وقتی به روی دوش پرچم داشت
... وای وای ، وای وای ...