چشامو میذارم رو هم بابا فقط به این امید
زمینه – شب سوم محرم الحرام 1400 هیئت پیشوا
چشامو میذارم رو هم بابا فقط به این امید
یکی بهم بگه پاشو که بابات از سفر رسید
نیمه شبه و دخترت دوباره از تو خواب پرید
آهـــ
پریدم از تو خواب با تنی پُر درد
کابوس من شده این زجر نامرد
عقب قافله بس که منو زد
واسم نمونده هیچ راه نجاتی
دیگه ندارم امید حیاتی
دعام شده فقط عجل وفاتی
... آهـ جانم بابا ، جانم بابا ...
خورشید روی نیزه ها خوش اومدی به جمعمون
سری به دخترت زدی امشبه رو پیشم بمون
سرت چی اومده بابا با تو چه کرده خیزرون
آهـــ
تو هم به درد من دچاری بابا
یه جای سالم هم نداری بابا
اسیر زخم روزگاری بابا
بمیره دخترت شکسته ابروت
خاکی شده چرا بابا سر و روت
رفتی کجا که بوی نون میده موت
... آهـ جانم بابا ، جانم بابا ...
آخر شب نفهمیدم بابا گناه من چی بود
که شده صورتم مثه صورت مادرت کبود
منم شبیه تو بابا موهام گرفته بوی دود
آهـــ
مارو تو کوچه و بازار کشوندن
اهل و عیالتو خارجی خوندن
همونجا بود که موهامو سوزوندن
جوری زدن منو شکسته پهلوم
شبیه مادرت کبوده بازوم
ببین مثه خودت زخیمه ابروم
... آهـ جانم بابا ، جانم بابا ...
شاعر : حسین خدادی