مثه باغی که گلاش خشکیده از قحطی آب
سنگین – شب تاسوعای محرم الحرام 1390
مثه باغی که گلاش خشکیده از قحطی آب
حسرت یه چیکه بارون همه رو برده به خواب
خواب بارون که میریزه از چشای آسمون
هدیه میده زندگی رو به گلای نیمه جون
... یابن الحسن کجایی ، من آمدم گدایی ...
منم اون عاشق بارون که بهارو دوس داره
حتی واسه دیدن تو انتظارو دوس داره
منم اون عاشق بارون تو کویر بی کسی
که تو خلوت نگاهش پُره از دلواپسی
... یابن الحسن کجایی ، مُردم از این جدایی ...
منم اون عاشق بارون تشنگی بهونمه
ترکای روی قلبم همیشه نشونمه
منم اون عاشق بارون که بریزه رو تنم
با همه وجودم اسم تورو فریاد میزنم
... یابن الحسن کجایی ، کِی میشود بیایی ...
منم اون عاشق بارون از نگاه آسمون
دعای فرج بخونم تو مسیر جمکرون
منم اون عاشق بارون واسه دیدن بهار
دلو پاییزی نبینی باز دوباره بیقرار
... یابن الحسن کجایی ، ما آمدیم گدایی ...