زیباترین رجز شد این نوحه خونیِ من
سنگین ، روضه خوانی – شب ششم محرم الحرام 1392
زیباترین رجز شد این نوحه خونی من
جان از عدو گرفته اِن تَنکُرونی من
شاگردیِ اباالفضل کردم که این چنینم
هر کی ندونه میگه یل اُم البنینم
اما ببین چجوری قاسمو دوره کردن
نیزه نداشته باشن دنبال سنگ میگردن
... عمو عمو عمو جان ، عمو عمو عمو جان ...
با صورتم عمو از روی فَرَس فتادم
بالا سرم بیا زود که از نفس فتادم
پَر میکشم از اینجا تا آسمان هفتم
اما ببین تنم شد در زیر دست و پا گم
ذکرم حسن حسن شد آماده ی وصالم
ارواح خاک بابا عمو بکن حلالم
... عمو عمو عمو جان ، عمو عمو عمو جان ...
تو کل واقعه ی کربلا، تو تک تک مصیبتای کربلا، ابی عبدالله بی بی زینب خاطرات کوچۀ مدینه و شهادت مادرشون فاطمه (سلام الله علیها) رو تداعی میکردن. اومد کنار بدن علی اکبر، گفت علی اکبرم مهتاب شام من، چرا صورت کبودی؟ آیا تو با زهرا میان کوچه بودی؟ کنار بدن اباالفضل شروع کرد با داداش صحبت کردن، داداش بوی مدینه می وزد از خاک علقمه، داداش بوی مادرم میاد، اینجا زنی به چادر خاکی ندیده ای؟ اما یه جای دیگه هم بود، اون لحظه ای که علی اصغرو بالا آورد، اونجا یه وقت صدا زد قربون دلت برم بابا، چی کشیدی اون لحظه ای که محسنو خاک کردی بابا. اما عاشقای امام حسن، اونایی که اومدید برا پسرش قاسم گریه کنید، وقتی به بدن قاسم رسید فکر میکنید چجور بوی مادرشو حس کرد. دلتو ببر مدینه، یه وقت صدا زد قاسم قاسم قاسم، چی نگاه کرد ابی عبدالله؟ نگاه کرد دید استخون سینه قاسم بیرون زده.هی صدا میزد مادر مادر مادر. میدونی چرا یاد مادرش افتاد، چون هر یه نفسی که قاسم میکشید خون فواره میزد، ابی عبدالله یاد مادرش افتاد که گفت هر نفسی که میکِشم خون تازه از سینم بیرون میزنه.