غروب آسمونمو ، چراغ عشق خونمو
زمینه – شب اول فاطمیه دوم 1403
هیئت بین الحرمین طهران
غروب آسمونمو
چراغ عشق خونمو
دنیا ازم گرفته
خونمو غم گرفته
خونه پُر از دوده هنوز
میخوای بری زوده هنوز
غربتمو میبینی
فاطمه کَلِمینی
دیدم دیشب با درد نماز شب میخونی
با اشک با آه از درد توو سجده گاه میمونی
انگار بعد از کوچه چشات سیاهی میره
تا راه میری فضه دست تورو میگیره
منو جوابم نکن
خونه خرابم نکن
با رفتنت فاطمه
دیگه عذابم نکن
... مرو مرو فاطمه ...
وقتی ازم روو میگیری
دست روی پهلو میگیری
میمیرم از خجالت
نایی نمونده واست
به هم زدن زندگیمو
ازم گرفتن خوشیمو
غرور حیدریم سوخت
خونه ی دلبریم سوخت
دنیام میسوخت وقتی توو شعله ها گیر کردی
با هر آهِت زهرا حیدرتو پیر کردی
صد بار مُردم تا در به سمت دیوار میرفت
دیدم پهلوت خیلی با میخ کلنجار میرفت
دیدم توو اون شعله ها
فضه رو کردی صدا
هجوم آوردن بهت
چهل نفر بی حیا
... مرو مرو فاطمه ...
چشای کم سوتو نبند
بازم به حیدرت بخند
حرفی بزن عزیزم
جون حسن عزیزم
دیدم وصیت میکنی
آهسته صحبت میکنی
چندتا کفن آوردی
به زینبت سپردی
دیشب تا صبح زینب با گریه از حال میرفت
انگار فکرش هی داشت به سمت گودال میرفت
گودال گودال گودال ، روضه نفس گیر میشه
زینب با هر ضربه از زندگی سیر میشه
خیمه عزادار میشه
کار که دشوار میشه
زینب با شمر و سنان
وارد بازار میشه
... حسین غریب مادر ...
شاعر : مجتبی نامور